هوش مصنوعی و نقشه‌برداری از جهان‌های ممکن، بازاندیشی در علیت، اختیار و آینده

هوش مصنوعی و نقشه‌برداری از جهان‌های ممکن، بازاندیشی در علیت، اختیار و آینده

به گزارش گروه آینده پژوهی پردیس هوش مصنوعی و نوآوری دیجیتال ایران، با گسترش قابلیت‌های محاسباتی و استدلالی هوش مصنوعی، شکل نوینی از فناوری در حال پدیدار شدن است که کارکرد آن صرفاً در پیش‌بینی یا پردازش داده‌های گذشته خلاصه نمی‌شود، بلکه به خلق مدل‌هایی از آنچه می‌توانست باشد می‌انجامد. این ظرفیت جدید، امکان ورود به حوزه‌ای فراهم می‌سازد که تا پیش از این تنها در قلمرو فلسفه تحلیلی و نظریه‌های منطق جای داشت،جهان‌های ممکن!

سامانه‌هایی که بر پایه الگوریتم‌های استنتاج علّی، تحلیل تصمیم‌گیری و یادگیری تقویتی طراحی می‌شوند، می‌توانند مسیرهای بدیلی از تحولات فردی یا تاریخی را بازسازی کنند. هدف این فناوری، نه تولید یک آینده معین، بلکه تولید طیفی از آینده‌های ممکن است؛ آینده‌هایی که هر یک ناشی از انتخابی متفاوت، شرایطی دگرگون‌شده یا ترکیبی غیرخطی از متغیرها هستند. چنین ساختاری، برخلاف تفکر خطی سنتی، درکی انشعابی از زمان و علیت ارائه می‌دهد.

در این چارچوب، مفهوم «پیش‌بینی» جای خود را به «تجسم ساختاری امکان‌ها» می‌دهد. مسئله، یافتن آینده‌ای خاص نیست، بلکه فهم شبکه‌ای از مسیرهای بدیل است که می‌توانند منجر به نتایج متفاوت شوند. در اینجا، هوش مصنوعی به عنوان ابزاری برای خلق سناریوهای موازی عمل می‌کند؛ سناریوهایی که اگرچه تحقق نیافته‌اند، اما با منطق علیِ داده‌محور، امکان‌پذیر و معتبر شمرده می‌شوند.

کاربرد چنین رویکردی صرفاً به تحلیل داده‌های فردی یا تجربیات زیسته محدود نمی‌شود. در سطح کلان، این فناوری می‌تواند در طراحی سیاست‌های تطبیقی، بررسی پیامدهای ناگزیر نشده، و مدل‌سازی تصمیم‌گیری در شرایط عدم قطعیت به کار گرفته شود. به‌ویژه در آینده‌پژوهی راهبردی، اهمیت این فناوری در «تنوع‌بخشی به افق‌های تصمیم» و شکل‌دادن به تخیل نهادی و تمدنی بارز می‌شود. چنین سامانه‌هایی ابزارهایی هستند برای برهم زدن توهم خطی بودن آینده و افکندن نور بر لایه‌های نادیده‌ی زمان.

اما هم‌زمان با گسترش این ظرفیت‌ها، مسائل معرفت‌شناختی، اخلاقی و فلسفی پیچیده‌ای نیز پدید می‌آید. پرسش‌هایی از این جنس که آیا بازسازی مسیرهای ممکن، به بازتعریف هویت انسانی خواهد انجامید؟ آیا مواجهه با نسخه‌های تحقق‌نیافته‌ واقعیت، باعث افزایش مسئولیت اخلاقی ما در لحظه اکنون می‌شود یا به واگرایی و تردید در تصمیم‌گیری منجر خواهد شد؟ و آیا هوش مصنوعی، در موقعیتی قرار می‌گیرد که «مطلوبیت» را بر «واقعیت» ترجیح دهد و مسیرهای بدیل را بر اساس رضایت ذهنی انسان‌ها اولویت‌بندی کند؟

 آنچه در نهایت از این روند حاصل می‌شود، نوعی بازتعریف درک ما از آینده است. آینده دیگر یک پدیده‌ی پیشِ‌رو و ناشناخته نیست، بلکه ساختاری منعکس‌شده از امکان‌هایی‌ است که میان آن‌ها در حال حرکت‌ هستیم. اگر ابزارهای شناختی ما توان آن را بیابند که به این بازتاب‌ها دست یابند، آنگاه انتخاب، نه صرفاً امری اخلاقی یا ارادی، بلکه کنشی مبتنی بر درک چندلایه از بودن خواهد بود.