
هوش مصنوعی یا طوطی سخنگو؟
به گزارش پردیس هوش مصنوعی و نوآوری دیجیتال ایران، در جهانی که مدلهای زبانی بزرگ جایگاه معلم، مشاور و تحلیلگر را اشغال کردهاند، پرسشی بنیادین در آستانه تمدنی تازه سربرآورده است. آیا این مدلها واقعاً میاندیشند، یا تنها در نمایشی پیچیده از بازتولید زبان، تفکر را تقلید میکنند؟
پژوهشی نوآورانه از دانشگاه مکگیل با عنوان «THINK» تلاش کرده است با زبانی علمی و فلسفی، این مرز ظریف میان پاسخدهی و تفکر را آشکار سازد. این چارچوب، نه بر خروجی نهایی مدلها بلکه بر فرآیند درونی شناخت، بازاندیشی و آفرینش متمرکز شده است؛ آنجا که اندیشه نه یک محصول، بلکه یک جریان زنده و پویا در بستر زبان است.
چارچوب THINK؛ آزمونی برای امکان اندیشیدن
THINK که سر واژه Testing Higher-order Notion of Knowledge است، با الهام از طبقهبندی شناختی بلوم، می کوشد ظرفیت مدلهای زبانی را در سطوح مختلف تفکر بیازماید. در این طبقهبندی، فهم به شش مرتبه شناختی تقسیم شده است.
۱. یادآوری؛ بازگرداندن دادهها بدون تغییر
۲. درک؛ تبیین معنا و توضیح مفاهیم
۳. کاربرد؛ بهکارگیری دانش در موقعیتهای نو
۴. تحلیل؛ شناسایی ساختار و روابط مفهومی
۵. ارزیابی؛ داوری بر پایه منطق و شواهد
۶. آفرینش؛ خلق از دل دانش موجود
مطالعه نشان میدهد مدلهای زبانی، بهویژه مدلهای بزرگ و پیشرفته مانند GPT-4، در دو سطح نخست یعنی یادآوری و درک، عملکردی روان و پایدار دارند. اما در سطوح بالاتر، بهویژه هنگام نیاز به تفکر انتقادی، انتقال خلاقانه مفاهیم، یا داوری ارزشی، بهسادگی به ورطه خطا، سطحینگری یا کلیگویی میافتند.
THINK؛ دعوت به بلند بلند فکر کردن
تمایز اصلی THINK در آن است که مدلها را از صرفا پاسخگویی فراتر میبرد و آنان را به فکر کردن با صدای بلند دعوت میکند. در این الگو، مدل در مواجهه با مسئله ناقص یا نادرست، وارد چرخهای از اصلاح، نقد، بازسازی و بازآفرینی میشود.
همچنانکه یک انسان متفکر در برابر مسئله درنگ میکند، فرضها را زیر سؤال میبرد، مسیرهای جایگزین را جستوجو میکند و در نهایت پاسخ را میپرورد، THINK تلاش میکند همین سازوکار را در بطن مدل زبانی بازسازی کند.
پژوهشها نشان میدهند؛ مدلها در بازخوانی دادهها و درک صریح مطالب عملکرد خوبی دارند. اما در موقعیتهای نیازمند انتقال دانش به مسئله تازه، بهسرعت دچار نقصان میشوند. همچنین، عملکرد آنها در تحلیل، ارزیابی و آفرینش زمانی بهبود مییابد که وارد چرخه بازخورد و اصلاح ساختاریافته THINK شوند و این بهبود نه از افزایش ظرفیت محاسباتی، بلکه از طراحی فرایند شناختی بهتر ناشی میشود.
به تعبیر دقیقتر، آموزش به مدل برای آنکه چگونه فکر کند، از آموزش آنکه چه بگوید مؤثرتر است.
تأملی آیندهنگر و فلسفی
از منظر آیندهپژوهی، چارچوب THINK آغازگر یک چرخش است؛ چرخشی که ما را از سنجش مدلهای زبانی بر اساس صحت پاسخ، بهسوی ارزیابی بر پایه ساختار اندیشیدن سوق میدهد.
از منظر فلسفی، این پرسش مطرح میشود که آیا تفکر، همان پردازش معناست؟ یا چیزی فراتر از بازآرایی زبان است؟ THINK با شکافتن لایههای سطحی خروجی مدلها، به ما یادآوری میکند که تفکر، صرفاً تکرار پاسخ درست نیست؛ بلکه توان توقف، بازاندیشی، بازآفرینی و حرکت از دانسته به ناشناخته است.